بطری وقتی پر است و میخواهی خالی اش کنی, خمش میکنی.
هر چه خم شود خالی تر میشود, اگر کاملا رو به زمین گرفته شود, سریع تر خالی میشود.
دل آدم هم همین طور است، گاهی وقتها پر میشود از غم، از غصه، آن هم به خاطر حرفهای دیگران؛ طعنههای دیگران، ...
قرآن میگوید:
هر گاه دلت پر شد از غم و غصه ها ؛ خم شو و به خاک بیفت.
" وَکُن مِّنَ السَّاجِدِین."
سجده کن؛ ذکر خدا بگو ; این موجب میشود تو خالی شوی تخلیه شوی سبک شوی؛
------------------
این نسخهای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است:
وَلَقَدْ نَعْلَمُ.......
ما قطعا میدانیم اطلاع داریم، دلت میگیرد، به خاطر حرفهایی که میزنند؛
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ
سر به سجده بگذار و خدا را
تسبیح کن.
-------------------
سوره ی حجر, آیه ی ۹۸
بسم الله الرحمن الرحيم...
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.
ای اهل ایمان، (در پیشرفت کار خود) از صبر و مقاومت کمک گیرید
و به ذکر خدا و نماز توسّل جویید که خدا با صابران است.
♥♥♥♥♥♥♥نامه ای از خدا ♥♥♥♥♥♥♥
امروز صبح که از خواب بیدار شدي ، نگاهت می کردم ؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی ، حتی براي چند کلمه ، نظرم را بپرسی یا براي اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد ، از من تشکر کنی . اما متوجه شدم که خیلی مشغولی ، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی . وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدي تا حاضر شوي فکر می کردم چند دقیقه اي وقت داري که بایستی و به من بگویی : سلام ؛ اما تو خیلی مشغول بودي. یک بار مجبور شدي منتظر بشوي و براي مدت یک ربع کاري نداشتی جز آنکه روي یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدي . خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی ؛ اما به طرف تلفن دویدي و در عوض به دوستت تلفن کردي تا از آخرین شایعات باخبر شوي. تمام روز با صبوري منتظر بودم . با اونهمه کارهاي مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی . متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی ، شاید چون خجالت می کشیدي که با من حرف بزنی، سرت را به سوي من خم نکردي و تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها براي انجام دادن داري ... بعد از انجام دادن چند کار ، تلویزیون را روشن کردي . نمی دانم تلویزیون را دوست داري یا نه؟ در آن چیزهاي زیادي نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادي از روزت را جلوي آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذات می بري ... باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردي ، شام خوردي ؛ و باز هم با من صحبت نکردي. موقع خواب ...، فکر می کنم خیلی خسته بودي. بعد از آن که به اعضاي خانواده ات شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی . اشکالی ندارد . احتمالاً متوجه نشدي که من همیشه در کنارت و براي کمک به تو آماده ام . "من صبورم،بیش از آنچه تو فکرش را می کنی. حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو ، چطور با دیگران صبور باشی . من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم... منتظر یک سر تکان دادن ، دعا ، فکر ، یا گوشه اي از قلبت که متشکر باشد "! خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی. خوب ، من باز هم منتظرت هستم ؛ سراسر پر از عشق تو ... به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی ...دوست و دوستدارت : خدا
خدا:چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید، دلم برایش تنگ شده است. امشب با من حرف نزده
ملائکه : دو بار او را بیدار کردیم، اما باز خوابید.
خدا:در گوشش بگویید خدا منتظر توست
ملائکه :باز هم بیدار نمیشود.
خدا:اذان صبح را میگویند، هنگام طلوع آفتاب است. ای بنده ی من بیدار شو نمازت قضا میشود.
ملائکه : خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟
خدا:او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کرد... خدا: بنده ی من هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری...